web 2.0

جمعه، مهر ۲۲، ۱۳۸۴

جمعه اي كه زود گذشت!

چه قدر اين جمعه سريع گذشت. اصلا نفهميدم چی شد! تازه از پيش ندا اومدم. افطاری مهمونشون بودم. افطاری جالبی بود. فكر كنم واسه هر دو خاطره شده باشه!


حيف.... جای ناهيد خالی بود. هی می گفت من نمی خوام برم دانشگاه! دلم واستون تنگ ميشه! من هم می گفتم : ببينيم و تعريف كنيم! انقدر دوستای خوب پيدا می كنی كه ديگه ما رو نگاه نمی كنی! حالا هم انگار همين طوری شده! اصلا خبری ازش نيست! اينطور كه می گن همه چيز بر وفق مرادشه....هم خوابگاهی های و دوستان خوبی داره. فعلا هم كه زنگ نزده بهم. پس معلومه خيلی خوش می گذره!!!!!


آدم بعضی از آدمها رو كه می بينه كلی به زندگی اميدوار ميشه و روحيه می گيره. از بس كه خوبن.... خوشحالم كه خدا هميشه اين فرشته های نازنينش رو سر راهم قرار می ده..... واقعا دوستای خوبی دارم و هميشه هم به خاطر اين نعمت بزرگ،‌ خدا رو شكر می كنم. كاش من هم دوست و همراه خوبی واسشون باشم.


ــــــــــــــــــــــــــــ


تو كلوب نوشته های خيلی قشنگی پيدا ميشه. امروز اتفاقی چشمم به لينك ” مطالب جالب“ افتاد و روش كليك كردم. بچه ها جمله ها و نوشته های قشنگی توش گذاشتن. بعضی هاشون و واسه خودم گلچين كردم. يه نمونه از اين نوشته ها هم اينجا ميذارم:


 طفلی پسرك
دلش پريدن ميخاست...
بيچاره ولی بال پريدن كم داشت
تا توی بساط دوره گردی روزی...
دو بال سياه كركسی را او ديد...
با ديدن او مرد بساطی خنديد...
گفتش كه فروشش همه پايا پای است....
دندان به نوك
و
مو به پر
و
بال به پا
ميبخشد...
اين ساده پسر ...پای به بالش بخشيد
بيچاره پسر به بال كركس كه پريد....
تا آخر شب فقط جسد ديد ..همين...
آن شب پسرك دلش دويدن را خواست...
بيچاره ولی...پای دويدن كم داشت


ــــــــــــــــــــ


زنی كه در 18 سال 16 بچه به دنيا آورده است   اين لينك هم جالبه ! خدا بده بركت!!!!!