web 2.0

چهارشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۶

این رفاقت کسل کننده...

این رفاقت کسل کننده را نمی خواهم

- مانند رفاقت دست و مسواک -

که هر روزش به آغوش می کشد

بی که حتی رنگش را بداند!

نمی خواهم شبانه در بیشه ها قدم بزنی،

چون کارد در دل کاهوی تازه در شد و آمد باشی،

بی که کسی تو را ببیند!

...

می خواهم همیشه در انتظار من باشی،

چرا که هرگز نخواهم آمد!

می خواهم همیشه مرا دوست بداری،

چرا که من دختر رویاهای تو نیستم

و چیزی جز مرگ را در ضمیرت زنده نمی کنم!

برای همین به وقت دیدن، سایه ام را در آغوشم می کشی!

دوست می داری ثروت مرا،

چرا که زنی بی چیزم!

دوست می داری خشم مرا،

چرا که تنها و بی پناهم!

من آن دروغم که شک را بر نمی انگیزد!

می خواهم حس های حساب شده را رها کنم

و از هر گفته یی پیرامون عشق خود را کنار بکشم،

تا در میانه ی روزگار

دو روح باشیم

که تنها جدایی

آنها را با هم پیوند می دهد!

«غادة السمان»

شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۶

ما 4 نفر!!!

از روز اولی که اومدم دانشگاه این پیغام روی در سایت کامپیوتر چسبیده بود تا الان که حدود 1 ماه از دانشگاه می گذره: "تا اطلاع ثانوی اینترنت قطع می باشد." حالا نه اینکه خیلی سرعت اینترنتشون بالاست، همون رو هم قطع کردند. دانشگاهی که اینترنت نداشته باشه درش رو تخته کنن بهتره!!!! (احساس می کنم هیچ کس با این قضیه مشکلی نداره! انگار تو اینجا فقط من معتاد به این دنیای مجازی هستم!!!!)
----------------------------
من نمی دونم چرا همه خوابگاه با اتاق ما مشکل دارند. همیشه واسه من و هم اتاقی هام سوال بوده که آخه ما چه هیزم تری به بقیه فروختیم که اینطوری باهامون رفتار می کنند. جالب اینجاست که اصلا ما کاری به کار کسی نداریم. هر 4تامون سرمون به کار خودمونه و اصلا کاری نداریم بقیه چی کار میکنند. کاری نداریم کی کجا میره، با کی میره، چی می پوشه، چی می خونه، چی کار می کنه، کی میره دانشگاه، کی بر می گرده... ولی در عوضش انگاری همه میخوان از کار ما سر در بیارن. حالا اینها به کنار. خدا نکنه کارت به یکیشون بیفته. انقدر واست قیافه می گیرن که خودت از اومدنت پشیمون میشی!!! یا یک جوری می پیچوننت که خودت هم نفهمی چی شد!!! در عوض چندین برابرش ازت توقع دارند. مطمئنا هیچ کدوم بهت سلام نمی کنن یا به اتاقت سر نمی زنن مگر در دو حالت:
1- اتفاق جدیدی افتاده، و حس فضولیشون گل کرده.
2- پروژه ای، جزوه ای، کتابی... خلاصه اینکه یا چیزی می خوان یا باید واسشون کاری انجام بدی!!
اون وقته که حسابی مهربون میشن!!!
هم اتاقی هام معتقدند که خیلی ها به ما حسودیشون میشه!!!! آخه ما تنها اتاقی هستیم که 4 ترم با هم هستیم و بدون هیچ مشکلی هنوز با هم اتاق می گیریم. هیچ کدوم از اتاق ها اینطوری نبودند. بالاخره هر کس یه جا با هم اتاقی ش مشکل پیدا کرده و اتاقش رو عوض کرده. نمی گم ما مشکل نداشتیم. اتفاقا خیلی جاها با هم نمی ساخیتم، بحثمون میشد... قهر داشتیم، دعوا داشتیم... ولی در عین حال فوق العاده غمخوار هم بودیم، هوای همدیگر رو همه جا داشتیم. اگه به هم محبت می کردیم از صمیم قلب بود بدون اینکه هیچ توقعی از هم داشته باشیم. ما 4 نفریم با 4 شخصیت کاملا متفاوت. اخلاق و رفتارمون، عقایدمون، فرهنگمون شاید کاملا با همدیگه فرق کنه ولی مهم اینه که در کنار تمام این تفاوتها یاد گرفتیم کنار هم باشیم، همدیگر رو دوست داشته باشیم و به افکار هم احترام بذاریم.
اگه مشکلی با هم داشتیم نذاشتیم به بیرون از اتاق درز پیدا کنه. همه چیز بین خودمون بود و بس.
البته همه بچه های خوابگاه هم اینطوری نیستند. دخترهای خوب و با شخصیت هم کم نیستند. ولی خب انقدر تو این چند وقت اخلاقهای عجیب و غریب بقیه رو دیدیم که موندیم چی بگیم!
---------------------------------
دیروز برای چندین و چندمین بار بهمون ثابت شد که "خدا صدای دلهای شکسته رو خوب می شنوه". نمی شه دلی بشکنه و خدا به راحتی ازش بگذره. هیچ وقت نمیشه... حتی اگه اون شخص خودش فراموش کنه خدا یادش نمیره...
--------------------------------

پنجشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۶

وبلاگ خدا را باز خواهم کرد...

سحرگاهان که در خوابی

تو را من لینک خواهم کرد

به بقال محل هم لینک خواهم داد

به وبلاگ گدایان و سپوران نیز خواهم رفت

سحرگاهان که در خوابید من هم خواب خواهم دید

مرا هک کن

خیالی نیست

دوباره آی دی از نو

و روز از نو

تمام شب به روزم من

و یک وبلاگ پر کامنت خواهم زد

و با فیلتر شکن یک روز

وبلاگ خدا را باز خواهم کرد.


* شعر علیرضا قزوه *