web 2.0

شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۴

بخند و شاد باش و سپاس گزار!!

حس خيلي خوبي دارم. خيلي خوب...!
به قول دوست خوبم ندا، دوست دارم برم بيرون و هواي خوب بهاري رو با تمام وجود حس كنم. بلند بخندم و داد بزنم :‌خدايا دوستت دارم ! خيلي دوستت دارم! ممنونم از اينكه هنوز مي تونم بخندم، نفس بكشم، بدوم، دوست داشته باشم، منتظر باشم و ....
شايد هم كمي زده به سرم!!!! ولي مهم نيست!

*
كارهام خيلي تو هم گره خورده . نمي دونم چي كار كنم. اصلا هيچ چيز طبق برنامه پيش نمي ره. انگار قراره يه اتفاقهايي بيفته. اتفاقهايي كه احتمالا اصلا فكرش رو هم نمي تونم بكنم. من راه خودم رو ميرم...اما نمي دونم تندباد سرنوشت مي خواد من و كدوم طرف بكشونه !!!

*

شوخي با بزرگان (جالبه حتما ببينيد!!! شوخي با كانديداهاي رياست جمهوريه!!!)

مثل اينكه رقابت با گوگل خيلي براي ياهو جدي شده . ياهو براي مقابله با اوركات كه هر چي باشه متعلق به گوگله ، سرويس مشابهي رو با عنوان Yahoo! 360 راه اندازي كرده. اين سرويس امكان به اشتراك گذاشتن عكس و حتي بلاگ نويسي را هم فراهم كرده.

قابيل (مجله ي داستان و شعر)

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۴

پشه كشي!

هوا هم ديگه رفته رفته داره گرم مي شه. از طرفي سروكله پشه هاي مزاحم هم پيدا شده. خونه ما كه پر از پشه است. خونه قبلي كه معدن سوسك بود و تازه تلاش هاي ما در نابودي اين حشره موذي داشت جواب ميداد كه اومديم اينجا! و حالا بايد واسه مبارزه با اين حشره خونخوار بسيج بشيم !
آدم حرصش مي گيره از اينكه مي بينه چه جوري با خوردن خون آدم زاد و ولد مي كنن! هر چي هم مي كشيشون از رو نمي رن !

ــــــــــ

همين روزها بايد يه مركز مشاوره اي ، چيزي باز كنم! همه ش نشستم پاي درد و دل دوستان. انقدر قصه زندگي ديگران رو شنيدم كه ديگه داستانهاي خودم يادم رفته! واقعا با وجود اين همه قصه هاي جورواجور لازم نيست آدم دنبال موضوع واسه نوشتن بگرده.
اي خدا ..... كاش حس سالهاي پيش باهام بود....اون وقت مي ديدي چه كولاكي مي كردم!

ــــــــــــ
نمي دونم تا حالا شده احساس كنين انرژي خيلي زيادي دارين و دوست داشته باشين يه جوري تخليه اش كنين؟
تا دو ساعت پيش چنين حسي داشتم. دوست داشتم يه مداد بر مي داشتم و روي ديوارهاي اتاق نقاشي ميكردم!!!! آخي... يادش به خير بچگي ها ! نمي دونم چرا هميشه نقاشي رو ديوار برام دلچسب تر از نقاشي روي كاغذ بود. خونواده م هم هميشه تا يه خط كوچيك روي ديوار مي ديدن به من چشم غره مي رفتن.
يه بار صدام زدن و به ديوار اشاره كردن و گفتن:اين چيه آخه رو ديوار كشيدي ؟؟؟
روي ديوار عكس يه كله گنده بود!
اما من اون و نكشيده بودم.
اما گفتن: اگه تو نكشيدي پس كي كشيده؟
من چه مي دونستم كي كشيده ! ولي من نكشيده بودم.
حرفم و باور نكردن.
ولي هنوزم كه هنوزه با خودم مي گم يعني كي اون و كشيده بود؟
من نكشيده بودمش ... باور كنيد!!!
ـــــــــــ

نوشته هاي باغ بي برگي رو خيلي دوست دارم . خيلي روون و قشنگ مي نويسه.

من زن ندارم ولي سيب زميني دارم!

سرنوشت كودك ناپديد شده همچنان در ابهام

ــــــــــــ
ميلاد رسول اكرم(ص) رو به همه شما تبريك مي گم
عيدتون مبارك!

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۴

پاپ جديد


آغاز مجمع كاردينالي براي انتخاب پاپ جديد


البته طبق آخرين خبر كاردينال آلماني به عنوان جانشين پاپ ژان پل دوم انتخاب شده.


دود برخاسته از سيستين سياه بود


”ماجراي اين دود سياه و سفيد هم جالبه ها ! قبلا در موردش چيزي نمي دونستم:
براي گزينش پاپ جديد, نامزد اين مقام بايد اكثريت دوسوم آراي 115 كاردينال حاضر يا به عبارتي دستكم 77 راي را كسب كند.
پيش بيني مي شود, كاردينال ها پس از 33 يا 34 دور راي گيري بتوانند به اكثريت مطلق براي انتخاب پاپ جديد دست يابند. در صورت دستيابي به اكثريت مطلق و انتخاب پاپ جديد دود سفيدي از دودكش كليساي سيكستين به هوا برمي خيزد كه نشانه انتخاب پاپ جديد است و ناقوس هاي كليساي سن پيترو به صدا درمي آيند.“



كاردينال آلماني پاپ شد




















______________________

گوگل و نقشه هاي جديد !


سوسيس منجمد بيني يك انگليسي را شكست


عمليات احداث "باغ كتاب" ارديبهشت ماه آغاز مي‌شود

سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۴

خوابيدن در يك تابوت

اكنون كه آموخته ام پنهان كار باشم
‎اكنون كه براى حاصل خود شكننده ام
‎ آيا همچنان تظاهر كنم كه
‎مرگ در كودكى نزديك تر بود؟
‎كودكان با ترس خواب آلود مى شوند
‎و آن هنگام كه مجبور به خوردن هستند، آزرده دل مى گردند
‎اما من ذائقه ام را براى اخم كردن از دست داده ام
‎هر جا كه نگاه كنم، تنها هستم
‎من به آسمان و مزارع مى نگرم، آسمان و مزارع
‎چه چيز ديگرى مى خواهم ‎
ناگهان لوچ نگاه مى كنم
‎مانند يك سلطان نزديك بين كه به انگشتر فيروزه اى
خود مى نگرد.
‎زمين كتابى ديگر است _ بسيار كتابى.
‎من نيز زمين هستم، اين زمين، عزيز، عزيز
‎كه مانند گفت وگو يا موسيقى مرا شكنجه مى دهد.
‎من براى زندگيم مى ترسم، براى زندگيم، پرده تو...
‎زندگى در پطرسبورگ خوابيدن در يك تابوت است.
‎من ديگر كودك نيستم تا گور بتواند
‎ناقص الخلقه اى را تعليم دهد كه دوره خود را كامل كند.
‎نگاه كن، دهان من طعم شيرينى گرفته و
‎شكننده مانند گل رسى قرمز.
من به جاى همه سخن مى گويم تا كه آسمان، آسمان باقى بماند.
‎تو و من براى لحظه اى در آشپزخانه مى نشينيم ‎
نفت سفيد طعم شيرينى دارد.
يك كادر تيز، يك تكه نان‎
چرا اجاق نفتى را محكم تر تلمبه نمى زنى؟
‎تو مى توانى ريسمان ها را جمع كنى و كيسه ها را
‎قبل از صبح گاه گره بزنى
‎آنگاه ما به ايستگاه راه آهن خواهيم گريخت
‎و هيچ كس ما را پيدا نخواهد كرد.


ماندلستام

____________________

شيرين عبادى معاون حقوق بشر معين مى شود!

دوشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۴

نوشتن

يه زماني خيلي به نوشتن علاقه داشتم. هم اهل خاطره نويسي بودم و هم داستان نويسي. به نظرم همه جا پر بود از موضوعاتي كه ارزش نوشتن داشتن. اگه يه موضوع به ذهنم مي رسيد ، تا نمي نوشتمش آروم نمي گرفتم! تمام فكر و ذكرم و مشغول مي كرد. گاهي مي شد به خاطر يه داستان تمام روزنامه ها و مجله هايي كه واسه خودم آرشيو كرده بودم بيرون مي كشيدم و از نو شروع به خوندنشون مي كردم! مي خواستم داستانم واقعي تر جلوه كنه.
اما ديگه از اون روزها خبري نيست. ديگه مثل اون روزها اهل نوشتن نيستم و حتي سالي يك بار هم خاطره نمي نويسم. همه چيز يواش يواش اتفاق افتاد و ديگه حس نوشتن از سرم افتاد.
حالا چند روزه كه دوباره هواي نوشتن كردم. احساس مي كنم خيلي چيزها هست كه مي شه ازشون نوشت. خيلي چيزها هست كه ساده از كنارشون مي گذريم ولي دنيايي براي حرف دارن.
نمي دونم.... شايد يه روزي دوباره با قلم و كاغذ آشتي كردم...شايد هم ديگه هيچ وقت اون روز نرسه!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابخانه فارسي ﴿حتما ببينيد﴾