web 2.0

چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۸

باد

هوا ابريه. باد هم پشت پنجره‌ها غوغايي به پا كرده. از صبح همش شعر فروغ ورد زبونمه...

«درخت كوچك من،
به باد عاشق بود...
به باد بي‌سامان...»

حوصله هيچي و هيشكي و ندارم.

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸

دوست خوبم، به یادتم

هروقت به یه فروشگاه کتاب میرم بی‌جنبه می‌شم. دلم می‌خواد چند قفسه کتاب رو با خودم کول کنم و ببرم خونه. بعدش هم در اتاق رو ببندم و برم تو حبس... هی بخونم و بخونم و بخونم... گاهی یه کتاب چشمم رو خیلی می‌گیره. خیلی مقاومت می‌کنم که همون لحظه نخرمش. صبر می‌کنم تا ببینم وقتی برمی‌گردم خونه، بعد از گذشت چند روز، هنوز دلم اون کتاب رو می‌خواد یا نه. گاهی در موردش جست و جو می‌کنم و نظر بقیه رو می‌پرسم. خیلی از اوقات هم به احساس خودم توجه می‌کنم.

چند روز پیش با ندا رفتیم به یکی از فروشگاه‌های بزرگ کتاب کرج. مشغول نگاه کردن عنوان کتاب‌ها بودم که چشمم به قفسه‌ای از رمان‌های «علی اشرف درویشیان» افتاد. دوران دبیرستان واسم زنده شد. دختر ایشون هم‌کلاسم بود. ردیف جلویی من بود. با هم صمیمی نبودیم ولی خیلی دوستش داشتم. اون هم من و. عشق می‌کردم باهاش حرف می‌زدم. یه دختر پر انرژی و دوست داشتنی. گاهی واسه بعضی‌ از بچه‌های کلاس کتاب می‌آورد. معمولا بچه‌ها خیلی دیر کتاب‌هاش و بهش پس می‌دادن. یک بار که بهم یک دو تا کتاب داده بود، بعد از دو سه روز که خوندنشون تموم شد واسش پس آوردم. چشاش گرد شد و گفت:«همشون و خوندی؟! چه زود!!!» از فردای اون روز کتابهای بیشتری بهم می‌داد. می‌گفت:«حالا که انقدر تند می‌خونی واست تند تند کتاب میارم!». خیلی از کتاب‌های پدرش که دیگه چاپ نمی‌شد رو واسم می‌آورد.

یاد صبح دلپذیری افتادم که لبه یکی از باغچه‌های کوچیک مدرسه نشسته بودم. یه دفعه از پشت باغچه یواشکی غافلگیرم کرد و با اشتیاق دستشو دور گردنم حلقه کرد. از دیدنش خیلی ذوق کردم. (اون سال تو کلاس ما نبود و کمتر می‌دیدمش)

تا اونجا که یادمه فقط یه دوست صمیمی داشت که اون هم همراه خانواده‌ش از ایران رفته بودند. ما هم شاید با هم صمیمی نبودیم ولی خاطرات خوب و قشنگی از هم داریم که لااقل من با به یاد آوردنشون سرشار از شور زندگی میشم... نمی‌دونم اصلا اون من و به خاطر داره یا نه ولی من خوشحالم که تو زندگیم با دختری نازنین مثل اون آشنا شدم.

دلم براش تنگ شده. دوست دارم بدونم کجاست و چی کار می‌کنه.

شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۸

نمي‌خواستم اينطوري باشم


شيطونه مي‌گه قيد همه چي رو بزنم... چقدر كم طاقت شدم. چقدر زود خسته ميشم و مي‌خوام كنار بكشم. چقدر ضعيف شدم. چقدر حساس شدم. يه زمان خودم و بااراده‌ترين دختر مي‌دونستم. از اون روزها خيلي گذشته.

چه روزهايي داشتم اين چند وقت. شايد تازه شروعش باشه.

شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

هواي ابري دلم

خدايا... دوست دارم يه جاي دنج گير بيارم و زار زار گريه كنم.......

از هيشكي هم جز خودم شكايتي ندارم... حتي از تو خداي من...

دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۸

همیشه بهترین پست‌هایی که می‌تونم اینجا بنویسم تو ذهنمه و معمولا بیشترشون هم موقع خواب و تو تاریکی شب به ذهنم هجوم میارن. تو اون لحظه‌ها اگه کاغذ و قلم دستم باشه یا اگه کامپیوترم کنارم باشه شاید بهترین مطالبم رو بنویسم. ولی تا صبح روز بعد، از هیچ‌کدوم اثری نمی‌مونه یا شاید دیگه اثری از اون حس و حال باقی نمی‌مونه.

*
احساس می‌کنم این وبلاگ یه کم قدیمی شده. کاری با سن و سالش ندارم. اما بیشتر نوشته‌های اینجا به روزهایی برمی‌گرده که زمین تا آسمون با الآنم فرق می‌کردم. خب من خیلی عوض شدم. نوع فکر کردنم، اعتقاداتم، احساساتم و... و شاید وقتش باشه که یه بلاگ جدید واسه این منِ جدید بسازم.

نمی‌دونم... شاید هم به جای این کار، به وقتش حال و هوای اینجا رو عوض کردم. هم قالب وبلاگ، هم فضای نوشته‌ها و هم این تاخیر در نوشتن رو.


اشتباه نکن


نمی‌دونم چرا بعضی‌ها به زور می‌خوان بین تو و خودشون نقاط اشتراک و تفاهم پیدا کنند. زوری که نیست

یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

از من عاشق‌تر نيست

از من عاشق‌تر نيست، اون كه اومد از راه

همه چي رو ميشه، همين امروز فردا



از من عاشق‌تر نيست، اون كه گل گفت با تو

من كمي مغرورم، نمي‌گم حرفامو



از من عاشق‌تر نيست، اون كه خامت كرده

من كه دلدادم؛ اون، چي به نامت كرده؟



اگه من دستاتو كم نوازش كردم

در عوض از عكست، تو رو خواهش كردم



اگه من چشمامو از تو مي‌دزيدم

توي قلبم، عشق و، به تو مي‌بخشيدم



به تو ايمان دارم، عاشقت بي دين نيست

نميگم زيبايي، كه ملاكم اين نيست



از من عاشق‌تر نيست، اون كه خامت كرده

من كه دل دادم، اون، چي به نامت كرده؟



تو خواب و بيداري بودم كه صداي آشنايي شنيدم، صداي ماني رهنما. خواهرم آهنگ جديدش رو دانلود كرده بود. تو همون خواب و بيداري با گفتم: «ماني رهنماست؟ مگه نه؟»
خواهرم با تعجب برگشت.
«فكر مي‌كردم خوابي. آره خودشه. چه زود صداش و مي‌شناسي!»
عاشق ترانه‌هاش هستم. از بهترين‌هاي پاپ ايرانه. خيلي قبولش دارم. هم صداي گيرا و زيبايي داره و هم ترانه‌هايي كه انتخاب مي‌كنه بي‌نظيره.

اين هم لينك دانلود ترانه «از من عاشق‌تر نيست»- ماني‌رهنما

دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

شوخي خدايي

خدا هم امروز باهام خنديد

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۸

از قضا آيينه چيني شكست

پنجره اتاقم بازه. باد مرتب پرده رو كنار مي‌زنه. چند دقيقه پيش پرده كنار رفت، دور آينه روميزي پيچيد و اون و زمين انداخت. آينه شكست. اين آينه رو دوست داشتم.

نمي‌دونم چرا اينقدر غصه‌ام گرفت.


شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸

بهار

اي دختر بهار حسد مي‌برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستي تو را
با هر چه طالبي به خدا مي‌خرم ز تو...

http://www.sharemation.com/tanhatarinsetareh/31425060.jpg

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۷

روزي غم‌انگيز

قطره اشکی شدی در گوشه چشمانم ‏
زمانی بودی و ‏
حالا نیستی ‏
با احترام خم می‌شوم ‏
و یک شاخه گل سرخ می‌گذرام
بر مزار گذشته ‏
و روز ‏
روزی بسیار غم‌انگیز است...‏


رسول یونان