اكنون كه آموخته ام پنهان كار باشم
اكنون كه براى حاصل خود شكننده ام
آيا همچنان تظاهر كنم كه
مرگ در كودكى نزديك تر بود؟
كودكان با ترس خواب آلود مى شوند
و آن هنگام كه مجبور به خوردن هستند، آزرده دل مى گردند
اما من ذائقه ام را براى اخم كردن از دست داده ام
هر جا كه نگاه كنم، تنها هستم
من به آسمان و مزارع مى نگرم، آسمان و مزارع
چه چيز ديگرى مى خواهم
ناگهان لوچ نگاه مى كنم
مانند يك سلطان نزديك بين كه به انگشتر فيروزه اى
خود مى نگرد.
زمين كتابى ديگر است _ بسيار كتابى.
من نيز زمين هستم، اين زمين، عزيز، عزيز
كه مانند گفت وگو يا موسيقى مرا شكنجه مى دهد.
من براى زندگيم مى ترسم، براى زندگيم، پرده تو...
زندگى در پطرسبورگ خوابيدن در يك تابوت است.
من ديگر كودك نيستم تا گور بتواند
ناقص الخلقه اى را تعليم دهد كه دوره خود را كامل كند.
نگاه كن، دهان من طعم شيرينى گرفته و
شكننده مانند گل رسى قرمز.
من به جاى همه سخن مى گويم تا كه آسمان، آسمان باقى بماند.
تو و من براى لحظه اى در آشپزخانه مى نشينيم
نفت سفيد طعم شيرينى دارد.
يك كادر تيز، يك تكه نان
چرا اجاق نفتى را محكم تر تلمبه نمى زنى؟
تو مى توانى ريسمان ها را جمع كنى و كيسه ها را
قبل از صبح گاه گره بزنى
آنگاه ما به ايستگاه راه آهن خواهيم گريخت
و هيچ كس ما را پيدا نخواهد كرد.
____________________
شيرين عبادى معاون حقوق بشر معين مى شود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر