web 2.0

سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۴

خوابيدن در يك تابوت

اكنون كه آموخته ام پنهان كار باشم
‎اكنون كه براى حاصل خود شكننده ام
‎ آيا همچنان تظاهر كنم كه
‎مرگ در كودكى نزديك تر بود؟
‎كودكان با ترس خواب آلود مى شوند
‎و آن هنگام كه مجبور به خوردن هستند، آزرده دل مى گردند
‎اما من ذائقه ام را براى اخم كردن از دست داده ام
‎هر جا كه نگاه كنم، تنها هستم
‎من به آسمان و مزارع مى نگرم، آسمان و مزارع
‎چه چيز ديگرى مى خواهم ‎
ناگهان لوچ نگاه مى كنم
‎مانند يك سلطان نزديك بين كه به انگشتر فيروزه اى
خود مى نگرد.
‎زمين كتابى ديگر است _ بسيار كتابى.
‎من نيز زمين هستم، اين زمين، عزيز، عزيز
‎كه مانند گفت وگو يا موسيقى مرا شكنجه مى دهد.
‎من براى زندگيم مى ترسم، براى زندگيم، پرده تو...
‎زندگى در پطرسبورگ خوابيدن در يك تابوت است.
‎من ديگر كودك نيستم تا گور بتواند
‎ناقص الخلقه اى را تعليم دهد كه دوره خود را كامل كند.
‎نگاه كن، دهان من طعم شيرينى گرفته و
‎شكننده مانند گل رسى قرمز.
من به جاى همه سخن مى گويم تا كه آسمان، آسمان باقى بماند.
‎تو و من براى لحظه اى در آشپزخانه مى نشينيم ‎
نفت سفيد طعم شيرينى دارد.
يك كادر تيز، يك تكه نان‎
چرا اجاق نفتى را محكم تر تلمبه نمى زنى؟
‎تو مى توانى ريسمان ها را جمع كنى و كيسه ها را
‎قبل از صبح گاه گره بزنى
‎آنگاه ما به ايستگاه راه آهن خواهيم گريخت
‎و هيچ كس ما را پيدا نخواهد كرد.


ماندلستام

____________________

شيرين عبادى معاون حقوق بشر معين مى شود!

هیچ نظری موجود نیست: