web 2.0

چهارشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۶

انتخابات مجلس

خب كم كم داريم به جمعه و لحظات ملكوتي انتخابات مجلس نزديك ميشيم تا با حضور پرشور خود مشت محكمي به دهان استكبار جهاني بزنيم!!!

بر خلاف خيلي ها كه مي گن بايد انتخابات رو تحريم كنيم چندان با اين عقيده موافق نيستم. تحريم انتخابات نه تنها چيزي رو بهتر نمي كنه كه بدتر هم مي كنه. فعلا تنها با شركت كردن در انتخابات و راي به نمايندگان اصلاح طلب مي شه اين فضاي احمدي نژاديسم رو كمي كمرنگ تر كرد... البته با روي كار اومدن اصلاح طلبان هم نبايد انتظار تحول بزرگي رو داشت. ولي هر چي هست حركت لاك پشتي خيلي بهتر از قدم به عقب برداشتنه.

با تمام اين تفاسير، خود شخص بنده، چون بعد از چندين ماه به كرج برگشتم و يك دفعه با فوجي از اسامي كانديد نمايندگي مواجه شدم، و از اونجا كه هيچ كدومشون رو هم نميشناسم... به احتمال بسيار زياد در انتخابات حضور نخواهم نداشت!!! (از همين جا نهايت تاسف خودم رو از اينكه نمي تونم در امر خطير كوباندن مشت به دهان استكبار جهاني شركت داشته باشم اعلام مي كنم!)

در همين راستا بد نيست اين چند خط از اعتماد رو هم اينجا بذارم:


ابراهيم رها

مردم جان اين سومين نامه يي است که دارم پياپي براي تو مي نويسم و فردا آخري اش را. راستي سلام،

مردم عزيز من منتظر جواب اين نامه ها هستم. همه جواب نامه ها را در بيست و چهار اسفند (گفتم که الان شده انقلاب) برايم بينداز صندوق، مردم جان. آدم ها در انتخابات بر دو دسته اند؛

الف- آدم هايي که غر مي زنند. ب- آدم هايي که غر مي زنند اما راي هم مي دهند. يعني به هر حال ما که هميشه غر را خواهيم زد. بگذار زورمان را هم بزنيم، اساساً غر و زور در ايران رابطه معکوس دارد يعني هرکس زورش بيشتر است چند تا روزنامه دارد، هشت کانال راديو دارد، شش کانال تلويزيون دارد و... دارد که رسماً و عملاً و علناً او را تبليغ مي کنند. خب طرف ديگر ماجرا تلويزيون که ندارد، راديو هم که ندارد، روزنامه هايش را هم اغلب فرستاده اند تعطيلات صفا کنند، خب تنها سرمايه يي که باقي مي ماند همين «غر» است، من تحقيقات کرده ام ديده ام مي شود با کمک دانشمندان جوان ايراني به يک تکنولوژي جديد رسيد که از هر غر يک راي ساخت، فرمولش ساده است. شما نسبت به وضعيت تورم ميزان معتنابهي غر همراه داريد؟ از وضعيت فرهنگي راضي نيستيد؟ سينما رو به تعطيلي است؟ کتاب درش تخته شده؟ بهت گير دادن؟ پس غر نزن راي بده، ديديد، حل شد، باور کن مردم جان همين غرهاي ماست که خواهد غريد، مردم عزيز من، تو مي داني که دوستان عدالت سرخود ما خيلي زحمت مي کشند و واقعاً بي انصافي است اگر با شيوه راي دادنت باعث شوي اين نمادهاي زحمت باز هم چهار سال سختي را بر خود هموار کنند، فکر زن و بچه هايشان باش که چهار سال است اينها را نديده اند ببين که صبح ساعت چهار رفته اند براي کشيدن زحمت، فردا شب ساعت سه بعد از نصفه شب برگشته اند، دوباره ساعت چهار رفته اند و... همين طور،مردم عزيز من، اين سومين نامه من است به تو در اين سه روز، فردا نامه چهارم و آخر را مي نويسم براي تو. يادت باشد شعار پستخونه تا 24 اسفند اين است اگر مي خواهي بيشتر از اين از اون بالا کفتر نيايه پس «برو دارمت، مي رم منو داشته باش».




----------

مطلب آخري كه حيفم مياد نگم، در مورد ماهي سر سفره هفت سينه... هميشه از ديدن ماهي سر سفره هفت سين دلم مي گيره. تا اونجا هم كه بتونم نمي‌ذارم كسي تو خونه ماهي واسه عيد بگيره. آخه جاي ماهي توي اون تنگ كوچيك نيست... اصلا ماهي تو ايران باستان تو سفره هفت سين نبوده. اين سنتيه كه بعدها از چين وارد هفت سين ايراني‌ها شده. اگه واقعا به فرهنگ ايراني و آريايي اعتقاد داريد بذارين اون ماهي هم زندگي خودش رو بكنه. فرهنگ آريايي هيچ موجودي رو اسير نمي‌خواد... اون هم سر سفره نوروز...




و اين هم آخرين لينك اين پست: يك تراژدي ديگر در ايران

هیچ نظری موجود نیست: