web 2.0

شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷

مراسم چهلم گلهای پرپر خیام

امروز مراسم چهلم درگذشت بچه های دانشگاهه. خيلی زود گذشت. يكی از بچه های كلاس ما هم تو اون حادثه بود، اما تو به طور معجزه آسايی جون سالم به در برد. تا مدتها به خاطر اين قضيه دپرس بود. حق هم داشت. يكی ديگه از بچه های كلاس هم تو اردوی راهيان نور بود ولی اون هم جدا از اتوبوس بچه ها، همراه خانومش برگشته بود.

وقتی عكس هاشون رو كه تو حياط دانشگاه زده شده می بينی، دلت به درد مياد. هيچ كس جوابگوی خونواده هاشون نيست. هيچ چيز نمی تونه تسكين دلشون باشه.

ليست های حضور غياب عوض شده. اسم اون گلهای پرپر شده رو حذف كردن...

خدايا... خدايا... خدای من...

------------------------------------------------------

اتاق چهارنفره مون تبديل به يه اتاق دو نفره شده. با يكی از بچه های حسابداری هم اتاقم. اون هم ترم آخرشه. دختر خوب و ساكتيه. از من كوچيكتره. ياد بچه ها می افتم كه می گفتن:ايشالا يكی مثل خودت باهات هم اتاق بشه! (نمی دونم داشتند دعا می كردن يا نفرين!!! ;) ) فكر كنم همين طور هم شده. جفتمون سرمون به كار خودمونه و تو كار هم كنجكاوی نمی كنيم.
شايد مجموع حرف زدنمون در طول روز به نيم ساعت هم نكشه. البته چند شبی هست كه قبل از خواب كمی با هم به بحث می شينيم. ولی اون هم طولانی نيست.
يه بار كه بحث سن و سال شد بهش گفتم:«حدس می زدم كوچيكتر از من باشی». با خنده ای گفت:«يعنی اينقدر بچه می زنم؟» و دوباره ادامه داد: «تو هم مشخصه بزرگتری. چون حرفهات و كارهات پخته تر به نظر مياد.» گفتم: «ای بابا... آره ديگه سن و سالی ازمون گذشته!!!» و هر دو خنيديم.

دوستش دارم. خيلی ساده و بی شيله پيله ست. يه كوچولو خجالتيه. تنها چيزی كه تو ذاتش نيست، دروغ و نيرنگه. از اين خصلتش خوشم مياد. حتی اگه بخواد هم نمی تونه دو رو باشه!!! روياهای قشنگی داره. از دنيا تصوير قشنگی داره. آرزو می كنم سادگيش كار دستش نده.

--------------------------------------------------------

تازگی، كتاب «جان شيفته» اثر «رومن رولان» رو از كتابخونه گرفتم و می خونم. يه رمان چهار جلدی. جلد 1و2ش رو نديدم واز 3-4 شروع به خوندن كردم.
ترجمه خوبی نداره. با اين حال جذبش شدم. شخصيت «آنت»... زن عاقل و مقاوم داستان... بيش از هر چيز برام جذابه. بيشتر از پسر مغرور و سركشش «مارك».

می دونم كه قبلا كتابی در مورد خود «رومن رولان» خوندم. ولی هر چی به ذهنم فشار ميارم چيز زيادی از اون كتاب به خاطر نميارم... به جز چند خطی مبهم...

هیچ نظری موجود نیست: